ماجرای وصیت نامه احمد کشوری
مشاوره،اجراء و نظارت -----ISSR,SSQR,ISO9001,IATF16949
ماجرای وصیت نامه احمد کشوری
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
نویسنده : RmZiRn

http://www.khabarkhani.com/%D8%B9%DA%A9%D8%B3/27xxea14eps00gkoos80o80w4/eyJ3IjozMjB9/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%DB%8C.jpg

http://piy.ir/yasin/wp-content/uploads/102017.jpg

مهر گزارش می دهد؛
مادرانه ای برای عقاب تیزپرواز جبهه های جنگ/ ماجرای وصیت نامه احمد کشوری
سیمرغ- خبرگزاری مهر: امروز سی و سومین سالگرد شهادت خلبانی است که عقب تیزپرواز جبهه های جنگ نام گرفته است، شهیدی که بعد از شهادتش، رژیم بعث عراق یک هفته به جشن و شادمانی می پردازد، او فرشته ای از جنس انسان بود که احمد کشوری نام داشت.

به گزارش خبرنگار مهر، 15 آذر همزمان با سی و سومین سالگرد شهادت سرلشگر خلبان احمد کشوری است و بازگویی خاطرات این شهید از زبان مادرش، شیرین و خواندنی است.

سال 1332 در کیاکلای مازندران، فرزندی چشم به جهان گشود که نام او را احمد نهادند. نامی که شجاعت و دلیری را در یاد مردم ایران عزیزمان زنده می کند. آری او احمد کشوری بود، در مورد او باید به همین قدر بسنده کرد که مقام معظم رهبری(مدظله العالی) در مورد وی می فرمایند: شهید کشوری از مومنین بالله و رجال صادق در راه انقلاب بود.

حاج خانم فاطمه سیلاخوری مادر شهیدان احمد و محمد کشوری گفتگوی خود را با یک خاطره از کودکی و شیطنت های سازنده شهید احمد آغاز می کند و می گوید: احمد یک ساله بود که یک روز گردنبند من را گرفت و بدون اینکه من بفهمم آن را در حوض ماهی شور انداخت، بعد از سه روز متوجه شدم که گردنبندم نیست به احمد گفتم، گردنبندم را تو برداشتی؟ احمد دست من رو گرفت و کنار حوض ماهی شور برد و با اشاره گفت: اینجا مامان اینجا.

مادر همچنین از خوابش برایمان گفت که وقتی احمد چهار ماهه بود، خواب سه بزرگوار را ديدم. آنان را شناختم؛ امام علی(ع)، امام حسين(ع) و امام رضا(ع)؛ اما نمی‌فهميدم كه چه می‌گويند. قنداقه احمد رو به رويم بود، امام رضا(ع) دست مبارک شان را روی سينه‌شان گذاشتند و به فارسی دو بار به من فرمودند: ضامن احمد منم.

حاج خانم سیلاخوری به علایق شهید کشوری اشاره می کند و می گوید: احمد ضمن تحصیل علاقه زیادی در رشته های ورزشی و هنری داشت، به طوری که در زمینه های انگلیسی، شنا، کشتی، خطاطی و نقاشی مهارت داشت و در اغلب مسابقات اول می شد، یک سال هم در رشته طراحی مقام اول کشور را بدست آورد، معلمش که حیرت زده شده بود در نامه ای به پدر احمد نوشت: انگار در خانواده شما چیزی نشد ندارد، احسنت بر احمد.

وی همچنین گفت: روزی احمد برای آموزش زبان انگلیسی به همکلاسی خود به منزل آنها رفت و متوجه شد که پدر همکلاسی اش سید است وقتی که می خواست از خانه بیرون برود رو به پدر کرد و پشت به در از خانه بیرون رفت. همکلاسی اش گفت چرا دنده عقب بیرون رفتی؟ پاسخ داد مبادا به این سید بی احترامی کنید او از جد رسول خداست.

کشوری اولین خلبان هوانیروز

شهید کشوری 9 سال اول تحصیل خود را در کیاکلا، یکی از شهر های محروم استان مازندران گذرانده بود و برای تحصیلات دوره متوسطه راهی بابل می شود. سه سال متوسطه اش را به خوبی به پایان می رساند، در آزمون ورودی به دانشگاه در رشته صنایع غذایی در دانشگاه سراسری قبول  اما برای خانواده اش از رفتن به دانشگاه منصرف می شود.

بعد از چند روز احمد متوجه شد برای اولین بار هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران اقدام به جذب نیرو می کند. احمد آن را با خانواده در میان گذاشت و راهی تهران شد. احمد اولین خلبان هوانیروز بود، او در آزمون ورودی از بین 600 نفر اول شده بود و در دو کلاس خلبانی رنجر214 و کبری شرکت کرد و هر دو کلاس را گذراند و در نهایت هلیکوپتر کبری را برای ادامه  انتخاب کرد.

هدف احمد بزرگ بود

خانم سیلاخوری در پاسخ به این سوال که اگر قبل از ورود شهید احمد به هوانیروز می دانستید که او شهید می شود آیا اجازه ورود به هوانیروز را به او می دادید، بیان کرد: من هرگز جلوی کارهای فرزندانم را نگرفته ام، داغ فرزند خیلی سخت است اما هدف آن ها مهم تر است.

آخرین دیدار

مادر از آخرین دیدار فرزندش برایمان می گوید و ادامه داد: احمد عملیات های زیادی می رفت و می آمد، حتی سه بار هم زخمی شده بود. اما رفتارش در آخرین دیدار عادی به نظر نمی آمد، انگار خود با خبر شده بود که آخرین دیدار است، او هیچ وقت از شهادت در منزل سخن نمی گفت، می گفت من سعادت شهید شدن ندارم، چون اخلاص ندارم و هر وقت خالص شده ام شهید می شوم.

مادر می گفت: احمد در آخرین دیدارش جور دیگری خداحافظی می کرد، او که حتی از شهادت در منزل حرف نمی زد لحظه آخر به پدرش گفت: پدر دیگه شما مرا نمی بینید. هنوز یک ماه از رفتنش نگذشته بود که خبر شهادتش را آوردند.

مادر ادامه داد: ما آمادگی شهادت او را داشتیم چون هم خود می گفت و هم خواب های زیادی در مورد شهادت او دیده بودند.

یک هفته جشن و پای کوبی برای شهادت کشوری!

خانم سیلاخوری مادر شهیدان کشوری به نقل از داماد خود می گوید: دامادم برای زیارت به کربلا رفته بود در برگشت یکی از نگهبانان مرز به دامادم گیر داده بود و می گفت خود را معرفی کنید که از چه خانواده ای هستید.

دامادم گفت: ما از خانواده یکی از خلبان های شجاع ایران هستیم، نگهبان ناگهان گفت کشوری!؟ گفتم بله مگر می شناسید؟  نگهبان گفت عراقی ها دو شهید ایران را به خوبی می شناسند یکی سرلشگر کشوری و دیگری شهید چمران.

وی در ادامه می گفت: صدام ملعون بعد از شهادت کشوری یک هفته جشن و پای کوبی برقرار کرده بود.

احمد وصیت نامه ندارد

حاج خانم در پاسخ به سئوال ما که آیا وصیت نامه ای که در سایت ها درج شده است مربوط به شهید احمد هست، بیان کرد: احمد وصیت نامه خود را قبل از شهادت نوشته بود و حتی محل وصیت نامه را به شهید شیرودی گفته بود اما منافقین به وصیت نامه احمد هم رحم نکردند و آن را دزدیدند.

وی افزود: وصیت نامه ای که در سایت ها به نام احمد درج شده است برای برادرش محمد است.

مادر شهید کشوری گفت: شهید کشوری در یک جمله خلاصه نمی شود اما بگذارید همان جمله معروف تیمسار فلاحی را بگویم که میگفت:" احمد فرشته ای بود در قالب انسان"


منبع: خبرگزاری مهر

زمان: 1392/9/15 11:47 AM



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست

آخرین مطالب

/
بسم الله الرحمن الرحیم، وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ♥♥♥♥♥ اللّهـُمَّ صَـلِّ عَلے مُحَـمَّد ﷺ وَ آلِـ مُحَـمَّد ﷺ وَ عَجِّـلْ فـَرَجَـهُم ♥♥♥♥♥ به نام خدایی که ماهی کوچک قرمز را محتاج دریای بی کران آبی کرد... ♥♥♥♥♥ رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا (80/اسراء) پروردگارا ! مرا در هر کاری به درستی وارد کن و به درستی خارج ساز واز جانب خود برایم حجتی یاری بخش پدید آور ! ♥♥♥♥♥ اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً ♥♥♥♥♥ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ *(۲۵۵)* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ *(۲۵۶)* اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ *(۲۵۷)*..... صدق الله العّلی العّظیم ♥♥♥♥♥ اللَّهُمَّ صَلِّ علی ، علی بْنِ موسي الرِّضَا مرتضي الامام التَّقِيَّ النَّقِيَّ وَ حُجَّتِكَ علی مِنْ فَوْقِ الارض وَ مَنْ تَحْتِ الثري الصِّدِّيقُ الشَّهِيدُ صلاه كَثِيرُهُ تامه زاكيه متواصله متواتره مترادفه كَأَفْضَلِ ماصليت عَلَيَّ أَحَدُ مِنْ اوليائک... پرودگارا، ‌ بر علي بن موسي الرضاي برگزيده ،‌ درود و رحمت فرست . آن پيشواي پارسا و منزه و حجت تو بر هر كه روي زمين و زير خاك است. بر آن صديق شهيد درود و رحمت فراوان فرست، ‌درودي كامل و بالنده و از پي هم و پياپي و پي در پي، ‌همچون برترين و درود و رحمتي كه بر هريك از اوليائت فرستادي. ♥♥♥♥♥ خیالت راحت ! من همان منم ؛ هنوز هم در این شب های بی خواب و بی خاطره، میان این کوچه های تاریک پرسه می زنم اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد.. ♥♥♥♥♥ سکوتم را نکن باور..... من آن آرامش سنگین پیش از مرگ توفانم..... من آن خرمن ..... من آن انبار باروتم...... که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر.... ♥♥♥♥♥ 09141050409